درخت
افتاده سایه ی تبر بر شانه ی درخت
دارد به آخر میرسد افسانه ی درخت...
فردا که چشمهای مرا باز می کنند
من باز هم دیوانه ام دیوانه ی درخت!!
در من تمام چشمه ها سر باز میکنند
در سالروز مرگ بیرحمانه ی درخت
حالا تو رفته ای و تبر در مسیر باغ...
حالا منم پرنده ای
بی لانه
بی درخت.....
برچسبـهـ ـا :